چگونه مفهوم مرگ را برای کودک توضیح دهیم؟
مرگ یکی از سختترین موضوعات برای مطرح کردن با بچههای خردسال است، به خصوص وقتی خودتان با غم و اندوه ناشی از مرگ یکی از عزیزهایتان دست به گریبانید. اما مرگ جزئی اجتنابناپذیر از زندگی نیز هست و بچهها میخواهند آن را بفهمند و راههایی طبیعی برای سوگواری پیدا کنند.
سؤالاتش را نادیده نگیرید:
طبیعی است که کودک خردسال شما در مورد مرگ کنجکاو باشد، حتی اگر هنوز کسی از نزدیکانش را از دست نداده باشد. پس اگر فرزند شما در مورد مرگ چیزی پرسید، از پاسخ و توضیح دادن طفره نروید. در حقیقت، وقتی با فشار عاطفی ناشی از مرگ عزیزی روبهرو نیستید و کودک چیزی در این مورد میپرسد، فرصت خوبی دارید تا پیشزمینهای در مورد مرگ ایجاد کنید که به کودکتان در کنار آمدن با مرگ نزدیکان در صورت پیش آمدن کمک کند. به سؤالات او در مورد مرگ پاسخ دهید و از خواندن داستانهایی دربارهٔ بچههایی که حیوانات خانگی یا پدربزرگ یا مادربزرگشان میمیرد هم نترسید.
پاسخهای مختصر و ساده بدهید:
بچههای خردسال نمیتوانند اطلاعات زیادی را با هم و یکدفعه هضم کنند. در این سن، مفیدترین کار توضیح دادن مرگ به عنوان توقف تمام عملکردهای جسمی است و نه بحث پیچیدهای دربارهٔ یک بیماری خاص. پس به عنوان مثال میتوانید بگویید: «الان که عمو مرده، بدنش دیگه کار نمیکنه. دیگه نمیتونه بدوئه یا بخوره یا بخوابه یا ببینه و احساس درد هم نمیکنه.» همچنین مهم است که به یک بچهٔ خردسال چیزهای کلی مثل این موضوع را که چه کسی از او مراقبت خواهد کرد توضیح دهید، چون مثلاً او با خودش چنین فکرهایی را میکند: «اگه مامان بمیره، کی منو حموم میکنه؟»
دلایل مرگ را تا حد امکان ساده توضیح دهید:
به عنوان مثال بگویید: «بابابزرگ خیلی پیر بود و بدنش دیگه نمیتونست کار کنه.» اگر پدربزرگ فرزند شما قبل از مرگش بیمار بوده است، حتماً به فرزندتان اطمینان دهید که اگر مثلاً از سرماخوردگی بیمار شود، به این معنی نیست که او خواهد مرد. توضیح دهید که مردم به شکلهای مختلفی بیمار میشوند و ما از بیماریهای جزئی مانند آنهایی که فرزندتان معمولاً میگیرد، بهبود مییابیم و خوب میشویم.
هرچند کودکان دبستانی درک بیشتری دارند، اما برای کودکان دبستانی خودتان هم دلایل واقعی مرگ را به سادهترین شکل ممکن برای سن او بیان کنید. مثلاً بگویید: «پدربزرگ یه نوع جدی از سرطان داشت و بدنش دیگه نمیتونست خوب بشه». به روشنی توضیح دهید که ما از بیماریهای جزئی، مانند سرماخوردگی یا بیماریهایی که معمولاً فرزندتان دارد بهبود مییابیم.
احساسات خود را ابراز کنید:
سوگواری بخش مهمی از فرایند التیام و تسکین، هم برای بچهها و هم برای بزرگسالان است. فرزند خود را با اندوه بیش از حد وحشتزده نکنید، اما صحبت دربارهٔ موضوعات تلخ و دردناک را ممنوع هم نکنید. توضیح دهید که بزرگسالان نیز گاهی اوقات نیاز دارند گریه کنند، و شما ناراحتید چون دلتان برای مادربزرگ تنگ شده است. کودک پیشدبستانی شما به شدت از تغییراتی که در روحیه شما ایجاد میشود آگاه است و اگر احساس کند که مشکلی وجود دارد اما شما سعی در مخفی کردن آن دارید، حتی بیشتر نگران میشود. همچنین کودک بزرگتر دبستانی شما اگر احساس کند که غم و اندوه موضوعی رازآمیز یا ممنوعه است، امکان دارد بیشتر نگران شود.
از به کار بردن تشبیه و تعبیرها خودداری کنید:
عبارتهای معمول بزرگسالان برای حرف زدن از مرگ مثل: «در آرامش خوابیده»، «به خواب ابدی رفته» و امثال اینها برای بچههای کوچک گیجکننده است، بنابراین نگویید: «بابابزرگ خوابیده» یا «به یه جای دور رفته»، چون یک کودک خردسال ممکن است نگران این شود که وقتی شبها میخوابد، او نیز خواهد مرد، یا اینکه شما اگر به سر کار یا فروشگاه بروید، دیگر برنخواهید گشت.
هنگام بحث در مورد خدا و بهشت محتاط و دوراندیش باشید:
توضیحات مربوط به مرگ و زندگی پس از مرگ به اعتقادات مذهبی شما بستگی خواهد داشت، اما اگر مفاهیم خدا و بهشت به گفتوگوی شما و کودکتان راه یافت، در مورد آنچه خواهید گفت با دقت فکر کنید، زیرا کلماتی که هدفشان تسکین و دلداری یک بچهٔ کوچک است، در عمل میتواند او را گیج و سردرگم کنند.
همچنین انتظار داشته باشید که فرزند دبستانی بزرگترتان نسبت به خداوند که اجازه داده است یکی از عزیزان او بمیرد، مقداری احساس عصبانیت کند. در مورد صحبت با کودک در مورد خدا بیشتر بدانید.
نگویید کسی که مرده خوشحال است یا آدمهای خوب میمیرند:
اگر به فرزند خردسال خود بگویید: «مامانبزرگ الان خوشحاله، چون رفته به بهشت!»، او ممکن است نگران شود که: «مامانبزرگ چطوری خوشحاله وقتی همه اینجا ناراحتن؟» و اگر بگویید کسی به خاطر آدم خوبی بودنش مرده است، برای مثال: «مامانبزرگ اینقدر آدم خوبی بود که خدا بردش پیش خودش!» او احتمالاً فکر میکند که: «اگر خدا خواست مامانبزرگ رو ببره، آیا من رو هم میبره؟» یا «آیا من باید اونقدر بچهٔ خوبی باشم که بتونم توی بهشت کنار مامانبزرگ باشم یا باید خیلی بد باشم تا بتونم اینجا کنار پدر و مادرم باشم؟»
به جای گفتن این توضیحات گیجکننده برای یک کودک خردسال، میتوانید چیزی شبیه این بگویید: «ما خیلی ناراحتیم که مامانبزرگ اینجا پیش ما نیست و خیلی دلمون براش تنگ میشه، اما دونستن اینکه اون الان پیش خداست خوشحالکننده است.» چنین عبارتها و جملههایی به کودک اطمینان خاطر خواهد داد بدون اینکه به نگرانیهای او اضافه کند.
انتظار داشته باشید که موضوع بارها و بارها مطرح شود:
آماده باشید تا بارها و بارها همان سؤالات را از فرزندتان بشنوید، زیرا فهم همیشگی بودن مرگ برای یک کودک خردسال دشوار است. همچنین کودک احتمالاً با افزایش آگاهیاش از مرگ و رشد مهارتهای شناختیاش، سؤالات تازهای مطرح خواهد کرد. پس نگران نشوید که شاید شما مرگ را بار اول خوب توضیح ندادهاید، بلکه سؤالات مستمر فرزندتان طبیعی و فقط کافی است تا حد امکان صبورانه به آنها پاسخ دهید. همچنین آماده باشید که او علائم سرگواری یا اندوه را تا دورهای طولانی و حتی تا سالها بعد نشان دهد.
خاطرهٔ فرد درگذشته را گرامی بدارید:
کودکان برای سوگواری درگذشت یک عزیز به شیوههای قابل لمس و عینی نیاز دارند. بچهٔ شما ممکن است برای حضور در مراسم تشییع جنازه، به ویژه دیدن جنازه آماده نباشد، اما او میتواند به هر طریقی که راحت باشد در مراسم یادبود شرکت کند. مثلاً میتواند یک شمع را در خانه روشن کند، یک ترانه بخواند، یک نقاشی بکشد یا در مراسم دیگری شرکت کند.
برای بچههای پنج ساله، مراسم خاکسپاری میتواند کمک کند که مرگ عزیزشان را بهتر درک کنند، به ویژه اگر از قبل در مورد جزئیات این رویداد تا جای ممکن به او توضیح دهید. اما یک کودک هرگز نباید وادار به شرکت در مراسم خاکسپاری شود.
اما اگر کودک کمی بزرگتر شما میخواهد در مراسم تشییع جنازه یا مراسم دیگری شرکت کند، اینکه بدن فرد فوتشده چگونه به نظر میرسد، قبر چیست، افراد چگونه ممکن است رفتار کنند و هر جزئیات دیگری دربارهٔ این رویداد را از قبل با دقت توضیح دهید. همچنین صحبت کردن دربارهٔ رابطهٔ خوبی که کودک با فرد فوتشده داشته است احتمالاً کمک میکند. به عنوان مثال میتوانید بگویید: «یادته وقتی تو و مامانبزرگ رفتید آببازی، چقدر با تو بهش خوش گذشت؟»
مرگ یک حیوان خانگی را دست کم نگیرید:
خیلی اوقات این موضوع اولین رودررویی کودکان با مرگ است و میتواند برای آنها یک اتفاق عمیقاً غمانگیز باشد. سگ یا گربهٔ شما اغلب اولین و بهترین همبازی کودکتان است که عشق و همراهی بیقید و شرطی به او میدهد. همچنین غذا دادن به طوطی یا ماهی قرمز ممکن است باعث شده باشد او احساس غرور و بزرگ بودن کند. سعی کنید نگویید: «ناراحت نباش، کوکو الان توی بهشته!» چون این به او القا میکند که غم و اندوه واقعی او ناشایست است. در عوض، برای این فقدان با او ابراز همدردی کنید و انتظار همان نوع عزاداری ادامهدار و سؤالهای مکرری را داشته باشید که در صورت فوت یک انسان از نزدیکان کودک میشنیدید.
برای واکنشهای مختلف آماده باشید:
بچهها نه تنها از مرگ یک عزیز احساس غم و اندوه میکنند، بلکه ممکن است احساس گناه یا خشم کنند، به ویژه اگر فرد درگذشته یکی از اعضای نزدیک خانواده بوده است. در مورد کودکان بزرگتر در سن پیشدبستانی، ممکن است فکر کنند که مثلاً خواهر کوچکشان به این خاطر مرده که به او حسادت میکرده است، حتی اگر هرگز این را به زبان نیاورند! همچنین کودک دبستانی شما ممکن است از این هم پیشتر برود و عصبانی باشد که او یا شما نتوانستهاید مانع این مرگ شوید.